صفحه ها
دسته
توجه
دختر پرستار زیبای مسیحی(5مطلب)
{ یتیم نوازی ممنوع ؟نماز.دعا. آش رشته.غیبت آزاد}
www.qaraati.ir
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 61623
تعداد نوشته ها : 47
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

شمییایی شمع درحال سوختن

عاشقان امام وانقلاب

  دانش آموز سال دوم راهنمایی بودم که انقلاب اسلامی با همه زیبایی اش به ثمر نشست تب وتاب انقلاب باعث شد در یکی از پایگاههای مساجد شهر عضو شوم ودر نمازهای جماعت ومراسم های انقلابی شرکت کنم هنوز در تب این انقلاب بودیم که جنگ ویرانگر صدام شروع شد و در پایگاه مسجد برادرانی شروع به عضو گیری کردند ودر آن موقع این پایگاهها با کمیته های انقلاب اسلامی که تعدادی از فعالان امنیت شهر ها بودند ارتباط نزدیک داشتند کمیته ها به عنوان نیروی آرام کننده شهر وهمکار با کلانتری ها بودند شب ها در پایگاه مسجد کنار هم قرار می گرفتیم واز ساعت دوازده شب تا پنج صبح به نوبت جلو مسجد ایست وبازرسی داشتیم وتعدادی از افراد هم با مسئول یا معاون پایگاه داخل کوچه ها گشت زنی می کردند ما اسم رمز شب را از کمیته ای ها می گرفتیم بدون مزد وپاداشی حقوق ومزایایی در کار نبود هنوز هم بعد سالها که از این ماجرا می گذرد هیچ امتیازی برایمان نداشت اما خوشحال بودیم که به انقلاب وامام خدمت می کنیم جنگ شروع شده بود وبا تمام قدرت کشورمان را آماج حملات خود قرار داده بودند صدام در اوج قدرت وبا تمام امکانات آمده بود تا بقول خودش قادسیه ای دیگر بسازد علیه ایران تعدادی دیگر از همکلاسی ها با من به بسیج آمدند وبا همدیگر به یکی از محور های عملیاتی رفتیم با همه وجود بچه ها ایثار می کردند شاید باور نکنید خستگی معنی نداشت هر کس کمک می کرد با وجودی که هر فردی بایستی در محل مشخص شده خود قرار بگیرد وبعد از تمام شدن نگهبانی اش استراحت کند اما بچه ها وقتی پست ونگبانیشان تمام می شد بعد از کمی استراحت حرکت می کردند ووسایل لازم از مهمات تا تدارکات را جابجا می کردند تا وقتی که دوباره نگهبانی آنها شروع می شد هر کسی موظف بود که مقررات منطقه وجنگ را رعایت کند .به خاطر شکست دشمن در آن محور صدام دستور بمباران شمیای داده بود تعداد زیادی شهید شدند وتعدادی هم مجروح من در بین مجروحین قرار گرفتم وبواسطه کم تاثیر کردن وبدن قویم از پا نیفتاده بودم یکی دوسال گذشت کم کم آثار شمیایی شروع شد  وزن من کم شد با کوچکترین میکروب بیمار می شدم ایمنی بدنم پایین بود تنگی نفس آذارم می داد درد های عضلانی به سراغم می آمد  مجبور شدم به اصرار خانواده ازدواج کنم وموقع ازدواج هم بگویم من هر ساعت در حال مردن وضجر کشیدن هستم او هم یار دوران سختی من بود شب ها که تنگی نفس به سراغم می آمد کنار می نشست داروهایم را آماده می کرد وبا من احساس همدردی می کرد دختر کوچکم بعد ها که بزرگ شده بود واین درد ها را حس می کرد نگران می شد ومن این را از حرکاتش فهمیدم واز آن موقع به بعد هیچگاه ناله درد بر نیاوردم ودم از درد نزدم من هیچ دردی نداشتم نه در بی عاطفگی همکاران را که در مسیر زندگی غرق در تملات شده بودند ونه درد فرورفتن در گرفتن مقام ومنصب ونه حرص ثروت ودنیا پرستی  در کنار آنها بودم بدون اینکه آنها کنار من باشند حتی به اندازه آنان کار می کردم وکوتاه نمی آمدم من ناراحت بی احساسی مسئولان مربوطه وبی عاطفگی آنها نبودم من ناراحت نمی شدم از اینکه پزشک معتمد از درصد من کم می کند چون او جنگی ندیده بود عاشق نشده بود نگران بخش نامه های پیاپی دست اند رکاران نبودم احساس خوش من به ذائقه آنان خوشایند نبود شاید اگر اصرار هم می کردم توجه نمی کردند وفکر می کردند طمع یا حرص می زنم روزگار گذشت وچهره بسیاری از دوستان وهمکاران دگر گون شد  هرچه من در بیماری بیشتر غرق می شدم آنها در دنیا وزرق وبرق غرقتر می شدن وتا اینکه دیگر پیمانه من بسر آمد وچشمان نگران دخترم نگرانتر شد دیگر لازم نیست همسرم تا صبح کنارم بنشیند دیگر لازم نیست برای گرفتن یک آمبولانس مثل  مرغ سرکنده باشد دیگر نگران تمام شدن کپسول اکسیژن نمی باشد دیگر نگران کم شدن درصد جانبازی نیست دیگر دلهره کمیسیون های جدید را ندارد همکارم دیگر نمی خواهی حرص بخوری که شاید من مسئولیت را تو بگیرم دیگر نمی خواهی بگویی که باید فلان کار را انجام دهی در غیر اینصورت از تشکیلات باید بروی  نگران خودم نبودم نگران توهستم که بیشتر در دنیا پرستی غرق نشوی دیگر همه چیز را  از زاویه چشمان خودت ننگری دیگر درصد دیگران را کم نکنی دیگر درصدی هم باقی نخواهد ماند دیگر شمیایی باقی نخواهد ماند دیگر یادگاری از جنگ باقی نخواهد ماند شاید مدتی نگذرد که شمارا هم بازنشست کنند وساختمان ها را به اماکن دیگری تبدیل کنند  وتو هم جزو خاطرات شوی فقط تصاویر دلخراشی در کتابها یادگار بماند آنهم اگر نگویند این تصاویر با احساسات کودکان بازی می کند وآنرا جریحه دار می کند بعد هم آن تصاویر را همانند تو باز نشسته کنند شمیایی ها هم تمام می شوند دیگر نیازی به درصد وآمبولانس وکپسول اکسیژن وویلچر هم نخواهند داشت اما توچه می کنی تو آقای پزشکی که در کمیسیون نسبت به جانباز نظر می دهی توچه می کنی که امروز پرونده ای از او در دست داری نسبت به اوکوتاهی کردی نسبت به فرزندش هم بی تفاوتی آیا می دانی پزشک محترم کارمند دست اندر کار که عوارض جنگ بر روی فرزندان آنها هم اثر گذاشته است چه کسی نسبت به این مورد پیگیری کرده کدام دانشگاه تحقیق انجام داده است کدام دانشجو  وکدام پزشک کدام کارمند مرتبط با این افراد در این خصوص تحقیق کرده است  چه کسی در باره زندگی این افراد تحقیق ارائه نموده است آیا در زندگی آنها سر کشی کرده اید چقدر حقوق دارند چه امکاناتی دارند بچه هایشان چکار می کنند  امیدوارم این بازمانده  های جنگ وشهیدان زنده در حال مرگ که شلید دیگر تعداد کمی باقی مانده باشند از همه ما راضی باشند وتنها اکتفا به تشیع جنازه  آنان نکنیم بیایید آنان را با محبت درک کنیم و بیایید عشق آنان را دوباره احیا نماییم بیایید درون آنها را بشکافیم و ناروییده هایشان را برویانیم  بیایید مدرک وتحصیلات را کنار بگذاریم مناصب وپست ها را رها کنیم از دنیا پرستی بپرهیزیم وانسانیت انسان را احیا کنیم بخواهیم می توانیم                              نویسنده :شریف
دسته ها :
دوشنبه چهارم 3 1388
X